لطیفه های ایرانی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 2 دی 1389
بازدید : 930
نویسنده : amin

مهمترین مشکلات ایرانیان
نکته های با مزه وحکمت آموز

اگر تبلیغات ماهواره را ملاک قرار بدهیم، مردم ایران کچل‌های چاقی هستند که ناتوانی جنسی دارند و می‌خواهند یک هفته‌ای ویزای کانادا بگیرند!
الاغ ملانصرالدین و تعمیر پشت بام خانه
ملانصرالدین

یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت. ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد.
ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد. ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند. در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد. وقتی که دوباره به پشت بام رفت، می خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود. برگشت.
بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده، و سرانجام الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد!
ملا نصر الدین با خود گفت لعنت بر من که نمی دانستم اگر خر به جایگاه رفیع و بالایی برسد هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را از بین می برد.
بيسكويته
لطیفه های کوتاه

غضنفر تو مسابقه بيست سوالي شركت ميكنه، قبلش بهش ميگن جواب بيسكويته. ولي تو همون اول نگو! اولش يه چند تا سوال كن كه ضايع نشه. غضنفر ميگه باشه و ميره تو مسابقه، ميپرسه: آقا، يك كويته؟!  يارو ميگه: نه. ميگه: دوكويته؟ همينجوري ميگه تا ميرسه به نوزده كويت! يارو ميگه: من يه راهنمايي بهتون ميكنم، با چايي هم ميخورنش. غضنفر ميگه: آاااهان پس بگو، ‌قنده؟
دوست با وفا
لطیفه های کوتاه

اقای مورگان مرده بود.
قبل از اینکه تابوتش را داخل قبر بگذارند یکی از دوستانش درب تابوت را باز کرد و چند سکه انداخت توش.
کشیش ازش پرسید: فکر میکنید این سکه‌ها به دردش بخوره.
ـ اره فکر میکنم پول چند تا بطری آبجو بشه!
ـ ولی اونجا آبجوئی وجود نخواهد داشت پسرم.
ـ فکر نکنم مورگان بتونه بدون آبجو اونجا طاقت بیاره.
دختری اندوهگین
نکته های با مزه وحکمت آموز

دختر جوانی روی نیمکت پارک نشسته داشت با حالتی اندوهبار گریه میکرد.

شخصی شیک پوش که به طور اتفاقی از اونجا رد میشد دلش به حال دختر سوخت و با حالتی دلسوزانه به طرف دختره رفت و به او گفت: دختری به این خوشگلی، با این لباس شیک، تو این روز قشنگ که گریه نمیکنه! گریه نکن عزیزم بگو مشکلت چیه شاید بتونم حلش کنم هیچ گره‌ای نیست که وا نشه.

ولی انگار نه انگار دختره باز هم به گریه‌کردن ادامه میده. طرف که میخواست به هر ترتیبی که شده دختره را اروم کنه. جلو میره و پهلوش روی نیمکت میشینه و دستش را رو شونه دختره میزاره و میگه: بهم نمیگی چرا داری گریه میکنی؟

دختره با گریه بهش گفت: آخه نیمکتها را تازه رنگ کرده‌اند!
عکس یادگاری
نکته های با مزه وحکمت آموز

عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس یادگارى بگیرد.
معلم هم داشت همه بچه‌ها را تشویق می‌کرد که دور هم جمع شوند.
معلم گفت: ببینید چقدر قشنگه که سال‌ها بعد وقتى همه‌تون بزرگ شدید به این عکس نگاه کنید و بگوئید: این احمده، الان دکتره. یا اون مهرداده، الان وکیله.
یکى از بچه‌ها از ته کلاس گفت: این هم آقا معلمه، الان مرده.
تاکسی
لطیفه های کوتاه
غضنفر از تاکسی پیاده می شه در و محکم می بنده، و می گه: پدر سگ خودتی!
راننده میگه: من که چیزی نگفتم.

غضنفر می گه: بعدا که می گی
بربری
لطیفه های قدیمی

غضنفر سر سفره داد می زده می گفته: بربری بدین! بربری بدین!
بهش میگن چی شده؟ ، میگه: آب تو گلوم گیر کرده
سوراخ دیوار
لطیفه های تاریخ گذشته

یارو میره دیوونه خونه میبینه همه تو صف واستادن دارن یکی‌یکی تو یه سوراخه نگاه میکنن بعد دوباره میرن ته صف وامیسن. یارو کنجکاو می‌شه ببینه تو سوراخه چه خبره، خودش هم میره تو صف وامیسه و تو سوراخه رو نگاه میکنه هیچی نمیبینه، یه بار دیگه تو صف وامیسه بازم هیچی نمیبینه،‌از یکی میپرسه: شما چی رو نگاه میکنین؟ من که هر چی نگاه میکنم هیچی نمیبینم. یارو بهش میگه: برو بابا دلت خوشه! ما دو ساله داریم این تو رو نگاه میکنیم هنوز هیچی نمیبینیم، تو میخوای با دو بار نگاه کردن چیزی ببینی؟!
زن کامل
ملانصرالدین

ملا نصر‌الدین با دوستی صحبت می‌کرد.
- `خوب ملا، هیچ وقت به فکر ازدواج افتاده‌ای؟`
ملا نصر‌الدین پاسخ داد: ` فکر کرده‌ام. جوان که بودم، تصمیم گرفتم زن کاملی پیدا کنم. از صحرا گذشتم و به دمشق رفتم و با زن پر حرارت و زیبایی آشنا شدم اما او از دنیا بی‌خبر بود. بعد به قاهره رفتم؛ آن جا هم با زنی آشنا شدم که معلومات زیادی درباره‌ی آسمان داشت، اما زیبا نبود. بعد به اصفهان رفتم و نزدیک بود با دختر زیبا با ایمان و تحصیل کرده‌ای ازدواج کنم.`
- `پس چرا با او ازدواج نکردی؟`
- `آه، رفیق! متاسفانه او هم دنبال مرد کاملی می‌گشت!`
فقر
لطیفه های کوتاه

دفترچه خاطرات غضنفر : خیلی فقیر بودیم ،هیچ پولی نداشتیم ، مادرم قادر به زاییدن من نبود ، خاله ام مرا زایید!
مادر زن دوست داشتنی
لطیفه های خانوادگی

زن و مرد جوانی به مناسبت تموم شدن خونه جدیدشون دوستانشون را دعوت کرده بودند.بعد از اینکه تمام خونه را به دوستانشون نشون دادند یکی ازشون پرسید : خونه خیلی قشنگیه مبارکتون باشه ولی چرا تمام اتاقها را گرد درست کرده‌اید. مرد جوان جواب داد : راستش را بخواهید قبل از اینکه خونه‌مان را بسازیم مادر زنم بهم گفت: مادر جون تو را به خدا، فکر یک گوشه از خونه را واسه من هم بکنید.
اطلاعاتي
لطیفه های کوتاه

به غضنفر می گن شغلت چیه؟می گه:یه اطلاعاتی هیچ وقت شغلشو به کسی نمی گه
آسانسور
لطیفه های کوتاه

یــارو داخل آسانسور میشه ،می‌بینه روش نوشته " ظرفیت هشت نفر "

با بی تحملی میگه : حالا کی حوصله داره منتظر اون هفت نفر دیگه وایسه .
فرق
لطیفه های کوتاه

دخترها هر چقدر هم كه با هم فرق داشته باشن تو يه چيزي مشتركن....اونم اينه كه همشون ميگن كه با بقيه فرق دارن!
نتیجه گیری
نکته های با مزه وحکمت آموز

از اشعار سهراب سپهري مي توان نتيجه گرفت :
‌1. سهراب زن ذليل بوده (زندگي شستن يك بشقاب است)
2. سهراب شب ها جاشو خيس مي كرده (زندگي تر شدن پي در پي)
گرون شدن بنزين

نظر شما
لطیفه های کوتاه

به نظر شما با وجود وضعیت بحرانی دنیا و مشکلات فراوان و قانون جدید مجلس هنوز هم خوشگلا باید برقصن؟
آگهی استخدام
نکته های با مزه وحکمت آموز

یارو تو روزنامه يك آگهي استخدام ميبينه كه "به يك مهندس كامپيوتر مجرب و باسابقه نيازمنديم". خلاصه فرداش كت شلوار ميپوشه و  تيپ ميزنه و ميره واسه مصاحبه. اونجا مدیر پرسنلی ازش ميپرسه: شما مدركتون از كدوم دانشگاهه؟ یارو ميگه: من مدرك ندارم كه! مدیره تعجب ميكنه، ميگه: پس حتماٌ سابقة كارتون زياده... قبلاٌ تو كدوم شركت كار ميكردين؟ یارو ميگه: والله من شركت مركت نمی شناسم! پدر مرحومم يك سوپرماركت داشت، منم همونجا كار ميكنم! مدیره شاكي ميشه، ميگه: مردك! تو اصلاٌ بلدي كامپيوتر رو روشن كني؟! طرف ميگه: والله نه! مرده قاط ميزنه، ميپرسه: پس اومدي اينجا چه غلطي بكني؟! یارو ميگه: ايلده من فقط اومدم بگم كه دور من يكي رو بايد خط بكشيد!
شکلات
لطیفه های کوتاه

یارو سوار هواپيما ميشه، ميشينه كنار دست يك پيرمرده. خلاصه سر صحبت باز ميشه و اين دوتا نسبتاٌ با هم رفيق ميشن. وسطاي راه، يك مهمون دار مياد از پيرمرده ميپرسه، پدر شما شكلات ميل داريد؟ پيرمرده ميگه: نه خيلي ممنون، من بواسير دارم. مهمون داره از طرف ميپرسه: شما چي؟ يارو مياد تريپ رفاقت بگذاره، ميگه: نه مرسي. اين رفيقمون بواسير داره، باهم باز ميکنيم ميخوريم!




:: موضوعات مرتبط: لطیفه , ,
:: برچسب‌ها: جدیدترین لطیفه ها و جوکهای ثبت شده , لطیفه کوتاه , خنده , لبخند ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
کیمیا در تاریخ : 1389/10/2/4 - - گفته است :
به منم یه سر بزن در ضمن وبت عالیه!


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به silverstar خوش اومدین امیدوارم لحظات خوبی رو اینجا سپری کنین اگه کسی مایل به تبادل لینک بود مارو لینک کنین و قسمت نظرات وبلاگ خبر بدین

به نظر شما این وبلاگ ارزش تبدیل شدن به یک سایت رسمی رو داره


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نوشته ی طنز.جوک.خنده و آدرس silverstar.loxblog.ir
لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com